شب چشمان آهو (6)
در كشورهای عربزبان (از جمله لبنان) دو زبان عربی رايج است. يكی عربی رسانهها است كه بايد اسمش را بگذاريم عربی كلاسيك مدرنشده. يكی هم زبان رايج ميان مردم است؛ زبانی كه با آن راحت صحبت میكنند. عربی امروز لبنان با عربی كلاسيك كه ما در مدرسه و دانشگاه میخوانيم تفاوتهای زيادی دارد. اين تفاوتها در عرصههای مختلفی است. مثلا در عرصهی آواها، در لبنان كسی صدايی را كه ما به «ج» نسبت میدهيم نمیشناسد. به جايش صدايی در میآورند كه بسيار شبيه «ژ» فارسی است. طبيعی است كه اين اثر فرهنگ فرانسوی مسلط در دوران گذشته است. تصور كن «جميل جدّاً» را طوری تلفظ میكنند كه آوانگاريش میشود «žmīl žeddan» كه اگر بخواهيم با حروف خودمان بنويسيمش تقريبا میشود «ژْميل ژِدّاً».
«و» فارسی يا «v» انگليسی را كه اصلا ندارند و نمیشناسند. فقط «و» عربی يا همآن «w» انگليسی را میشناسند. «ق» و «ء» و «ع» را هم مثل هم تلفظ میكنند؛ تقريبا شبيه «ء» در عربی كلاسيك. بنا بر اين، نام آن نوشيدنی تلخِ قهوهای رنگ را «’ahwa» تلفظ میكنند نه «qahwa». باز با حروف خودمان اگر بنويسيمش، به قهوه تقريبا میگويند اَهوَه. فكر كن به آن پيامبر كه پدر يوسف بود چه میگويند؛ چيزی شبيه «ya’’ub» يا «يَـئـْئـُوب».
اصلا حوصله ندارند دو همخوان (همخوانها همآنها اند كه به اشتباه بهشان میگفتيم حروف بیصدا) را پشت سر هم تلفظ كنند. برای هماين بين دو همخوان خيلی راحت يك كسرهی كامل میگذارند. برای هماين به «صدر» میگويند «şader»؛ يا به قول خودمان «صـَدِر». اگر بخواهند به پيش از چيزی (قبل) اشاره كنند نمیگويند «qabl»، بلكه میگويند «’abel» يا «اَبـِل». ميان چيزی (قلب) را هم نمیگويند «qalb»، بلكه میگويند «’aleb» يا «اَلِب».
«ـَيـْ» و «ـَوْ» را خيلی جاها «ī» و «ū» تلفظ میكنند. نقطهی بالای «ثـ» را هم جدی نمیگيرند. عجيب نيست اگر «شـَيْث» را «šīt» تلفظ میكردند. اين تلفظ چونآن جدی بود كه در تابلوها نيز نام شهر «نبي شيث» را گاهی هماين طور و گاهی «نبي شيت» مینوشتند.
در حيطهی نحو اوضاع از اين هم بانمكتر است. يادتان هست اين معلمهای عربی و استادهای متون چه پدری از ما در میآوردند كه فلان كلمه مفعول است يا فاعل يا نائب فاعل؛ يا مثلا معرب است يا مبنی؟ محلا مرفوع و محلا منصوب و اينها را يادتان هست؟ نحو لبنانی از اين لحاظ خيلی خوب است و مطمئن ام اگر يك بار بچشيد مشتريش میشويد. در نحو لبنانی تقريبا آخر تمام واژهها ساكن است. خلاص!
در صرف هم لبنانیها احتمالا متاثر از دنيای مدرن به اين نتيجه رسيدهاند كه دليلی ندارد بين زن و مرد فرق بگذارند (البته اين فعلا فقط در حيطهی صَرف است) و با احترام هر دو نفر را هم جمعی میبينند. بنا بر اين، صرف چهارده صيغه نيز در لبنان به صرف شش صيغه تبديل شده است.
اين البته چيزی است كه لبنانیها خودشان منكرش هستند. همآن شب اين را به علی گفتم و گفت «نه. صرف چهارده صيغه است.» دو دقيقه نگذشت كه آرزو يك جمله با علی حرف زد. ازش پرسيدم اگر بنا بود اين جمله را با يك زن بگويد فرقی میكرد؟ كمی فكر كرد و گفت «انگار هماين است كه تو میگويی. صرف شش صيغه شده است.»
حالا ديگر از زبان چه میماند؟ واژگان. واژگان لبنانی هم چيزهايی دارد كه عربی كلاسيك ندارد. اين البته محدود به لبنان نيست. امروزه تقريبا همهی عربزبانها به جای «انظر» میگويند «شوف» و به جای «ماتقول» میگويند «شيتـْگول». به جای «ما فيه مشكل» میگويند «مْـشْ مشكل».
خلاصه كه عربی لبنانی از جهاتی شبيه فارسی و فرانسه است و با آن عربی اتوكشيده كه توی شبكهی العالم و الجزيره و العربيه میبينيم خيلی فرق دارد.
«و» فارسی يا «v» انگليسی را كه اصلا ندارند و نمیشناسند. فقط «و» عربی يا همآن «w» انگليسی را میشناسند. «ق» و «ء» و «ع» را هم مثل هم تلفظ میكنند؛ تقريبا شبيه «ء» در عربی كلاسيك. بنا بر اين، نام آن نوشيدنی تلخِ قهوهای رنگ را «’ahwa» تلفظ میكنند نه «qahwa». باز با حروف خودمان اگر بنويسيمش، به قهوه تقريبا میگويند اَهوَه. فكر كن به آن پيامبر كه پدر يوسف بود چه میگويند؛ چيزی شبيه «ya’’ub» يا «يَـئـْئـُوب».
اصلا حوصله ندارند دو همخوان (همخوانها همآنها اند كه به اشتباه بهشان میگفتيم حروف بیصدا) را پشت سر هم تلفظ كنند. برای هماين بين دو همخوان خيلی راحت يك كسرهی كامل میگذارند. برای هماين به «صدر» میگويند «şader»؛ يا به قول خودمان «صـَدِر». اگر بخواهند به پيش از چيزی (قبل) اشاره كنند نمیگويند «qabl»، بلكه میگويند «’abel» يا «اَبـِل». ميان چيزی (قلب) را هم نمیگويند «qalb»، بلكه میگويند «’aleb» يا «اَلِب».
«ـَيـْ» و «ـَوْ» را خيلی جاها «ī» و «ū» تلفظ میكنند. نقطهی بالای «ثـ» را هم جدی نمیگيرند. عجيب نيست اگر «شـَيْث» را «šīt» تلفظ میكردند. اين تلفظ چونآن جدی بود كه در تابلوها نيز نام شهر «نبي شيث» را گاهی هماين طور و گاهی «نبي شيت» مینوشتند.
در حيطهی نحو اوضاع از اين هم بانمكتر است. يادتان هست اين معلمهای عربی و استادهای متون چه پدری از ما در میآوردند كه فلان كلمه مفعول است يا فاعل يا نائب فاعل؛ يا مثلا معرب است يا مبنی؟ محلا مرفوع و محلا منصوب و اينها را يادتان هست؟ نحو لبنانی از اين لحاظ خيلی خوب است و مطمئن ام اگر يك بار بچشيد مشتريش میشويد. در نحو لبنانی تقريبا آخر تمام واژهها ساكن است. خلاص!
در صرف هم لبنانیها احتمالا متاثر از دنيای مدرن به اين نتيجه رسيدهاند كه دليلی ندارد بين زن و مرد فرق بگذارند (البته اين فعلا فقط در حيطهی صَرف است) و با احترام هر دو نفر را هم جمعی میبينند. بنا بر اين، صرف چهارده صيغه نيز در لبنان به صرف شش صيغه تبديل شده است.
اين البته چيزی است كه لبنانیها خودشان منكرش هستند. همآن شب اين را به علی گفتم و گفت «نه. صرف چهارده صيغه است.» دو دقيقه نگذشت كه آرزو يك جمله با علی حرف زد. ازش پرسيدم اگر بنا بود اين جمله را با يك زن بگويد فرقی میكرد؟ كمی فكر كرد و گفت «انگار هماين است كه تو میگويی. صرف شش صيغه شده است.»
حالا ديگر از زبان چه میماند؟ واژگان. واژگان لبنانی هم چيزهايی دارد كه عربی كلاسيك ندارد. اين البته محدود به لبنان نيست. امروزه تقريبا همهی عربزبانها به جای «انظر» میگويند «شوف» و به جای «ماتقول» میگويند «شيتـْگول». به جای «ما فيه مشكل» میگويند «مْـشْ مشكل».
خلاصه كه عربی لبنانی از جهاتی شبيه فارسی و فرانسه است و با آن عربی اتوكشيده كه توی شبكهی العالم و الجزيره و العربيه میبينيم خيلی فرق دارد.
<< Home