ناگفتهای نمانده به جان تو ای عزيز
گاه به مهر و گاه با قهر، گاه با طعنه و كنايه، گاه حتا با اندكی زهر، از من میپرسند چرا نمینويسی. چيز ناگفتهای ندارم. همه را قبلا گفتهام. نه هيجانزده ام نه نااميد و نه اميدوار. همه چيز روشن است. حتا میتوانست روشن باشد. مگر از مرزنشينها و فقر مردم نگفته بودم؟ مگر از خستگی مردم نگفته بودم؟ مگر از تبعات رشد تنها در يك جنبه نگفته بودم؟ مگر نگفته بودم كه استراتژی تبليغی احمدینژاد هوشمندانهترين استراتژی است؟ مگر معلوم نشد كه اينها همه درست بوده؟ آن قدر درست كه حتا به فكر من هم كه اينها را گفته بودم نمیرسيد.
حالا هم كار زيادی نمیشود كرد. من چندان تفاوتی ميان اين دو نفر نمیبينم. هر چه فكر میكنم میبينم لطفی نيست كه يكی از اين دو بتواند در حق من و مردم كند و آن ديگری نتواند. كارنامهی هر دو سخت درخشان است.
از كارنامهی هاشمی پيش از اين اندكی گفتهام و اين روزها هم باز میگويند. نيازی به گفتن نيست. از كارنامهی احمدی نژاد البته اينها به نظر من جالب است.
در اردبيل استاندار بوده و از 492114 رای كه به صندوقها ريختهاند، 34090 رأی مال او است. يعنی بسی كمتر از هفت درصد مردم او را پسند كردهاند. اين لابد از اثر خدمت است.
حرفهاش را راحت میگويد. اما با ناز و ادايی كه مردم متوجهش نشوند. در گفتوگوی خبری شبكهی دو حيدری ازش پرسيد «آقای احمدینژاد؛ میخوايد با دنيا چه كار كنيد؟»
در حالی كه كاغذهاش را جمع میكرد و نگاهش هم پايين بود پرسيد «با دنيا؟» زيرزيركی خنديد و بعد گفت «خيلی كارها.» در حالی كه «ی» بعد از «خ» را میكشيد و ابروهاش را بالا میداد.
ازش میپرسند «با زندانيان سياسی چه خواهی كرد؟» بعد از پنج شش بار گفتن «چی؟» و تكرار سوال، جوابش اين است «يعنی توی آمريكا اونهايی كه زندانی سياسی اند؟»
اين خوشمزگیها يقينا كسانی را خواهد خنداند. اميدوار ام بعدها نگرياندشان.
برای دوستانی كه گمان میكنند مذهبی اند و گمان میكنند چون مذهبی اند بايد خودشان را به گند و كثافت تبليغ به هر قيمتی برای فلانی آلوده كنند هم، چند چيز هست كه گفتنش بد نيست. يكی اطلاعيهی حاج آقا مجتبا تهرانی است. ديگری نامهی همسر شهيد رجايی است. سوم گفتههای پسر آيتآلله جوادی آملی است از محبتها كه اين جماعت هنوز بر سر كار نيامده با اين پيرمرد كردهاند. و باز نامهی همسر شهيد قدوسی و دختر علامه طباطبايی است. آنها كه دلبستگی من با قهرمانان جنگ را به رخ من میكشند تا بازخواستم كنند كه چرا از فلان حمايت كردهام، شايد بد نباشد بروند و از اسوههای تقوا و خرد مثل ضرغامی و لاريجانی بپرسند چرا پخش تصوير و صدای همسر شهيد همت در صدا و سيمای جمهوری اسلامی قدغن است. من اگر از كسی حمايت كردهام از حق شهروندی خودم مايه گذاشتهام نه از امكانات رسانهای كشور. كارنامهام هم بهترين شاهد است.
بگذريم. تنها دو چيز ميان اين دو نامزد تفاوتی بس باريك میكشد. يكی اين كه آمدن احمدینژاد با زعامت دوستانش بر دو قوهی ديگر و نهادهای ناظر و رسانهای رسمی همراه است و اين يعنی قدرت يكدست كه من نمیدانم اگر بدهيمش چهگونه پسش خواهيم گرفت. در برابر هاشمی اگر بيايد در ميان جمعی از ديگران خواهد آمد. ضعيف خواهد بود و دو راه هم پيش رو خواهد داشت. يا باجی سنگين به اينان بدهد و وزارتخانههای مورد علاقهشان را بدهدشان، يا بار تنشهای پياپی را بر دوش بكشد.
نكتهی دوم درك عجيبی است كه هاشمی در مورد دو مقولهی اقتصاد و معاش از خودش نشان میدهد. دركی كه پيشتر كاملا از آن بیبهره بود. در برابرش حرفهای عوامپسندانه و چندرغازی خوشچهره و احمدینژاد دربارهی اين دو مقوله كه حتا يك عدد و رقم معقول و مقبول هم درشان نمیبينی.
هر چند برای گرفتن رأی مردم گاه هماين حرفها كافی است و اين يقينا نقص ما است كه بوق روشنفكری میزنيم و از مردممان خبر نداريم و نه نقص مردم.
حالا هم كار زيادی نمیشود كرد. من چندان تفاوتی ميان اين دو نفر نمیبينم. هر چه فكر میكنم میبينم لطفی نيست كه يكی از اين دو بتواند در حق من و مردم كند و آن ديگری نتواند. كارنامهی هر دو سخت درخشان است.
از كارنامهی هاشمی پيش از اين اندكی گفتهام و اين روزها هم باز میگويند. نيازی به گفتن نيست. از كارنامهی احمدی نژاد البته اينها به نظر من جالب است.
در اردبيل استاندار بوده و از 492114 رای كه به صندوقها ريختهاند، 34090 رأی مال او است. يعنی بسی كمتر از هفت درصد مردم او را پسند كردهاند. اين لابد از اثر خدمت است.
حرفهاش را راحت میگويد. اما با ناز و ادايی كه مردم متوجهش نشوند. در گفتوگوی خبری شبكهی دو حيدری ازش پرسيد «آقای احمدینژاد؛ میخوايد با دنيا چه كار كنيد؟»
در حالی كه كاغذهاش را جمع میكرد و نگاهش هم پايين بود پرسيد «با دنيا؟» زيرزيركی خنديد و بعد گفت «خيلی كارها.» در حالی كه «ی» بعد از «خ» را میكشيد و ابروهاش را بالا میداد.
ازش میپرسند «با زندانيان سياسی چه خواهی كرد؟» بعد از پنج شش بار گفتن «چی؟» و تكرار سوال، جوابش اين است «يعنی توی آمريكا اونهايی كه زندانی سياسی اند؟»
اين خوشمزگیها يقينا كسانی را خواهد خنداند. اميدوار ام بعدها نگرياندشان.
برای دوستانی كه گمان میكنند مذهبی اند و گمان میكنند چون مذهبی اند بايد خودشان را به گند و كثافت تبليغ به هر قيمتی برای فلانی آلوده كنند هم، چند چيز هست كه گفتنش بد نيست. يكی اطلاعيهی حاج آقا مجتبا تهرانی است. ديگری نامهی همسر شهيد رجايی است. سوم گفتههای پسر آيتآلله جوادی آملی است از محبتها كه اين جماعت هنوز بر سر كار نيامده با اين پيرمرد كردهاند. و باز نامهی همسر شهيد قدوسی و دختر علامه طباطبايی است. آنها كه دلبستگی من با قهرمانان جنگ را به رخ من میكشند تا بازخواستم كنند كه چرا از فلان حمايت كردهام، شايد بد نباشد بروند و از اسوههای تقوا و خرد مثل ضرغامی و لاريجانی بپرسند چرا پخش تصوير و صدای همسر شهيد همت در صدا و سيمای جمهوری اسلامی قدغن است. من اگر از كسی حمايت كردهام از حق شهروندی خودم مايه گذاشتهام نه از امكانات رسانهای كشور. كارنامهام هم بهترين شاهد است.
بگذريم. تنها دو چيز ميان اين دو نامزد تفاوتی بس باريك میكشد. يكی اين كه آمدن احمدینژاد با زعامت دوستانش بر دو قوهی ديگر و نهادهای ناظر و رسانهای رسمی همراه است و اين يعنی قدرت يكدست كه من نمیدانم اگر بدهيمش چهگونه پسش خواهيم گرفت. در برابر هاشمی اگر بيايد در ميان جمعی از ديگران خواهد آمد. ضعيف خواهد بود و دو راه هم پيش رو خواهد داشت. يا باجی سنگين به اينان بدهد و وزارتخانههای مورد علاقهشان را بدهدشان، يا بار تنشهای پياپی را بر دوش بكشد.
نكتهی دوم درك عجيبی است كه هاشمی در مورد دو مقولهی اقتصاد و معاش از خودش نشان میدهد. دركی كه پيشتر كاملا از آن بیبهره بود. در برابرش حرفهای عوامپسندانه و چندرغازی خوشچهره و احمدینژاد دربارهی اين دو مقوله كه حتا يك عدد و رقم معقول و مقبول هم درشان نمیبينی.
هر چند برای گرفتن رأی مردم گاه هماين حرفها كافی است و اين يقينا نقص ما است كه بوق روشنفكری میزنيم و از مردممان خبر نداريم و نه نقص مردم.
<< Home