اول: برايم بامزه است – و البته دارم عادت میكنم – كه معمولا ديگران هر چه را خود ترجيح میدهند در حرفهای آدم میبينند نه هر چه خود اين حرفها است. اين همه مدت است كه من دارم دربارهی انتخابات و قاليباف مینويسم و باز كسانی هستند كه فكر میكنند من طرفدار يا دوستدار او هستم. در حالی كه بارها گفتهام كه او را شايستهی رياست جمهوری نمیدانم، اما فكر میكنم آن هفت نفر ديگر هم از او شايستهتر نيستند و فكر میكنم احتمالا – و نه يقينا و نه حتا به احتمال قريب به يقين – ضرر او از بقيه كمتر است.
در هماين مطلب قبلی گفته بودم كه خوب است كه قاليباف يك سند مكتوب به دست میدهد. نه گفته بودم اين سند سند خوبی است و نه گفته بودم میتوان بعدا پیگيریش كرد. جدا از ایميلها، يك عده آمدهاند و فحش نوشتهاند. خندهدار است. بعضی اينقدر شيك اند كه فحشهاشان را هم انگليسی مینويسند. لابد حوصله ندارند به فارسی بنويسند و گرنه اسباب فارسی نوشتن كه مهيا است. ديگران هم كم و بيش چيزهايی نوشتهاند در نقد قاليباف يا مانيفستش. انگار اينجا وبلاگ ستاد قاليباف باشد. نه دوستان نازنينم. اينجا وبلاگ كسی است كه اگر هم به قاليباف رأی میدهد از سر ناچاری است. كسی كه هماين سوالها و ابهامها برايش مطرح است و گاه حتا برايش دردآورتر است.
دوم: برايم جالب است كه نمیتوانم رأی آدمها را حدس بزنم. انگار كمكم تنوع و در عين حال كمی تفاوتهای نامزدها باعث شده به جای قبيلهای عمل كردن، فكر كنيم. اين من را بسيار شاد میكند. فكر میكنم اين انتخابات و تصميمی كه دربارهاش میگيريم، تمرين خوبی برای رسيدن به چيزی باشد كه من از سر ناچاری اسمش را میگذارم نهادينه كردن فرهنگ دموكراسی.
آدمهای زيادی را ديدم كه بر خلاف وقتهای ديگر، به جای اين كه بگويند تا فلان و بهمان شرط ما – كه البته معقول هم هست – محقق نشود شركت نمیكنيم، میگفتند رأی میدهيم تا به فلان مقصودمان نزديكتر شويم. ديدن اين رشد عقلی برايم واقعا دوستداشتنی است.
سوم: اگر تهرانی باشيد حتما بچههای نسيم را در ميدانها ديدهايد. هر بار از كنارشان رد شدهام، احساس شادی، غرور و رضايت كردهام كه هموطن اينها ام. چهارشنبه بنا است بزرگترها هم بيايند و كمكشان كنند. من هم حتما يكی دو جا سر خواهم زد. باز هم میگويم اگر ديديد دلتان به رأی دادن به قاليباف رضايت نمیدهد، حتما حتما حتما به معين فكر كنيد. معين میتواند گزينهی خوبی باشد.
چهارم: هر چه ديدن هوشمندی و نشاط جوانی شادیآور است، ديدن سادهدلی هراسانگيز است. دو نمونهاش الان يادم است. يكی اين خبر كه همراهان آقاليبا دانشجوهای معترض را پيش چشم مردم كتك زدهاند و آقاليبا هم بوده و هيچ نگفته است. بياييد فرض كنيم آقاليبا همآن موجود خبيثی باشد كه اين رفقا تصوير میكنند كه با تمام قوا و با حمايت و برنامهريزی به ميدان آمده تا برنده شود. به نظر شما چوناين آدمی مغز خر خورده است كه در اين موقعيت حساس بدهد اطرافيانش دانشجوهای معترض را در حضورش و پيش چشم ديگران كتك بزنند؟
ماجرای ديگر ماجرای هزينههای وحشتناك تبليغها است. هر بيلبورد روی داربست بين پنجاه و دو هزار تا پنجاهوپنجهزار تومان آب میخورد. بنا بر اين هزينهی بيلبوردها اصلا پايين نيست. اما اگر كسی تمام ايران را هم با بيلبورد بپوشاند هزينهاش هجده ميليارد تومان میشود؟ يا مثلا هيچ ابلهی هست كه پانصد ميليون تومان بدهد كه كسی برايش فيلمی بسازد كه يك ساعت مصاحبه در استوديو باشد در حالی كه تمام هزينههای فيلم دوئل يك ميليارد تومان شده بود؟ راستی هيچ به فكرتان رسيده هر ستاد چه قدر هزينه دارد؟ هر ستاد در تهران ميان سه تا چهل ميليون تومان هزينه دارد. البته اين هزينهی گرداندن ستاد است نه هزينهی طراحی و چاپ اقلام تبليغی. تا حالا به اين نكتهی كوچك فكر كرده بوديد كه هر ستاد بين پنجاه تا هفتصد برابر يك بيلبورد هزينه دارد؟
پنجم: بدطينتی هم هست و خندهدار هم هست. وقتی راه حرف حساب گفتن را بلد نيستند، يا حس میكنند حرف حساب به كارشان نمیآيد، فحش و تهمت و جوك سكسی پخش میكنند. به هر حال در هر فضای سنگينی بايد چيزی هم برای خنديدن باشد و اينها چيزهای خندهدار فضای سنگين انتخابات اند.
ششم: منطق چاقو زدن به قاليباف با منطق بمبگذاری يكی است. (البته اگر بتوان اسم اين وحشیگریها را منطق گذاشت.) مشكل اينها قاليباف يا فلان عابر پياده نيست. مشكل اينها رشد عقلانيت است. آن كسی كه آدمی را تنی میبيند كه بايد دريد، يقينا از عقلانيت و رأی و نبودن خشونت میترسد.
هفتم: باز هم به بچههای كوشای نسيم و باقی ستادها و به صداقت و شادابيشان درود.
در هماين مطلب قبلی گفته بودم كه خوب است كه قاليباف يك سند مكتوب به دست میدهد. نه گفته بودم اين سند سند خوبی است و نه گفته بودم میتوان بعدا پیگيریش كرد. جدا از ایميلها، يك عده آمدهاند و فحش نوشتهاند. خندهدار است. بعضی اينقدر شيك اند كه فحشهاشان را هم انگليسی مینويسند. لابد حوصله ندارند به فارسی بنويسند و گرنه اسباب فارسی نوشتن كه مهيا است. ديگران هم كم و بيش چيزهايی نوشتهاند در نقد قاليباف يا مانيفستش. انگار اينجا وبلاگ ستاد قاليباف باشد. نه دوستان نازنينم. اينجا وبلاگ كسی است كه اگر هم به قاليباف رأی میدهد از سر ناچاری است. كسی كه هماين سوالها و ابهامها برايش مطرح است و گاه حتا برايش دردآورتر است.
دوم: برايم جالب است كه نمیتوانم رأی آدمها را حدس بزنم. انگار كمكم تنوع و در عين حال كمی تفاوتهای نامزدها باعث شده به جای قبيلهای عمل كردن، فكر كنيم. اين من را بسيار شاد میكند. فكر میكنم اين انتخابات و تصميمی كه دربارهاش میگيريم، تمرين خوبی برای رسيدن به چيزی باشد كه من از سر ناچاری اسمش را میگذارم نهادينه كردن فرهنگ دموكراسی.
آدمهای زيادی را ديدم كه بر خلاف وقتهای ديگر، به جای اين كه بگويند تا فلان و بهمان شرط ما – كه البته معقول هم هست – محقق نشود شركت نمیكنيم، میگفتند رأی میدهيم تا به فلان مقصودمان نزديكتر شويم. ديدن اين رشد عقلی برايم واقعا دوستداشتنی است.
سوم: اگر تهرانی باشيد حتما بچههای نسيم را در ميدانها ديدهايد. هر بار از كنارشان رد شدهام، احساس شادی، غرور و رضايت كردهام كه هموطن اينها ام. چهارشنبه بنا است بزرگترها هم بيايند و كمكشان كنند. من هم حتما يكی دو جا سر خواهم زد. باز هم میگويم اگر ديديد دلتان به رأی دادن به قاليباف رضايت نمیدهد، حتما حتما حتما به معين فكر كنيد. معين میتواند گزينهی خوبی باشد.
چهارم: هر چه ديدن هوشمندی و نشاط جوانی شادیآور است، ديدن سادهدلی هراسانگيز است. دو نمونهاش الان يادم است. يكی اين خبر كه همراهان آقاليبا دانشجوهای معترض را پيش چشم مردم كتك زدهاند و آقاليبا هم بوده و هيچ نگفته است. بياييد فرض كنيم آقاليبا همآن موجود خبيثی باشد كه اين رفقا تصوير میكنند كه با تمام قوا و با حمايت و برنامهريزی به ميدان آمده تا برنده شود. به نظر شما چوناين آدمی مغز خر خورده است كه در اين موقعيت حساس بدهد اطرافيانش دانشجوهای معترض را در حضورش و پيش چشم ديگران كتك بزنند؟
ماجرای ديگر ماجرای هزينههای وحشتناك تبليغها است. هر بيلبورد روی داربست بين پنجاه و دو هزار تا پنجاهوپنجهزار تومان آب میخورد. بنا بر اين هزينهی بيلبوردها اصلا پايين نيست. اما اگر كسی تمام ايران را هم با بيلبورد بپوشاند هزينهاش هجده ميليارد تومان میشود؟ يا مثلا هيچ ابلهی هست كه پانصد ميليون تومان بدهد كه كسی برايش فيلمی بسازد كه يك ساعت مصاحبه در استوديو باشد در حالی كه تمام هزينههای فيلم دوئل يك ميليارد تومان شده بود؟ راستی هيچ به فكرتان رسيده هر ستاد چه قدر هزينه دارد؟ هر ستاد در تهران ميان سه تا چهل ميليون تومان هزينه دارد. البته اين هزينهی گرداندن ستاد است نه هزينهی طراحی و چاپ اقلام تبليغی. تا حالا به اين نكتهی كوچك فكر كرده بوديد كه هر ستاد بين پنجاه تا هفتصد برابر يك بيلبورد هزينه دارد؟
پنجم: بدطينتی هم هست و خندهدار هم هست. وقتی راه حرف حساب گفتن را بلد نيستند، يا حس میكنند حرف حساب به كارشان نمیآيد، فحش و تهمت و جوك سكسی پخش میكنند. به هر حال در هر فضای سنگينی بايد چيزی هم برای خنديدن باشد و اينها چيزهای خندهدار فضای سنگين انتخابات اند.
ششم: منطق چاقو زدن به قاليباف با منطق بمبگذاری يكی است. (البته اگر بتوان اسم اين وحشیگریها را منطق گذاشت.) مشكل اينها قاليباف يا فلان عابر پياده نيست. مشكل اينها رشد عقلانيت است. آن كسی كه آدمی را تنی میبيند كه بايد دريد، يقينا از عقلانيت و رأی و نبودن خشونت میترسد.
هفتم: باز هم به بچههای كوشای نسيم و باقی ستادها و به صداقت و شادابيشان درود.
<< Home