حالا چرا قاليباف (02)
مقدمه: من قبلا هم گفتم و باز هم تأكيد میكنم كه اصلا موافق نيستم كه قاليباف در اندازهای است كه بتوان مقدرات كشور را به دستش سپرد. واقعيت اين است كه از نگاه من، هر يك از اين هشت نفر رئيس جمهور شود، دورهای بازگشتی و پر تنش را خواهيم ديد.
گاه اين تنش و بازگشت حاصل كار خود اين نامزدها است و گاه حاصل عكسالعملهای حاد به كارهای آنان و گاه حتا آميزهای از اين دو. بنا بر اين من پی نامزد اصلح نمیگردم، بلكه پی نامزد كم خطر میگردم. تبليغاتچی يا وكيل مدافع قاليباف هم نيستم و دوست ندارم باشم. گاه ايرادهايی كه به او میگيرند كاملا عاقلانه است و من دليلی نمیبينم كه از او دفاع كنم. ياسر و سينا چيزهايی گفتهاند كه معقول است و از نظر من فضا را روشن میكند. من هم تا حد زيادی با آنها موافق ام و به جای اين كه زور بزنم و برای حرفهاشان جواب بتراشم سعی میكنم چيزهايی بگويم كه فضا را كمی روشنتر كند.
حق با سينا است. شايد هاشمی بخواهد گذشتهاش را كنار بگذارد و از نو شروع كند. اين غير ممكن نيست. راهش هم مشخص است. اول اين كه خود هاشمی بايد نشانهای بدهد كه چوناين قصدی دارد. من تا حال چوناين نشانهای نديدهام. اتفاقا در حرفهای سخنگوی اقتصاديش (نوبخت) تكيه بر ادامهی راههای اقتصادی قبلی را ديدهام. يا مثلا وقتی در مصاحبهای خبرنگار ازش میپرسد «شما چه طور میخواهيد اين كار را بكنيد؟» و او جواب میدهد «حالا وقتی ما رئيس جمهور شديم خواهيد ديد.» نشان میدهد اين آدم هنوز حتا ادب سادهی بچههای دبستان را ياد نگرفته و همآن ديكتاتوری است كه پيش از اين بود. يا وقتی ديوارهای شهر را پر میكنند از ديوار نوشتههای زشت و كثيف كه «هاشمی تنها دشمن دزدها» و «هاشمی تنها ياور محرومان» من فكر میكنم هنوز كسانی هستند كه فكر میكنند آیكيوی ما در حد گوسفند است. اينها هيچ كدام نشان تغيير در منش و برنامه نيست. نشانهها همه سال بيست و هفتم قدرتمندی هاشمی را نشان میدهند نه سال اول از دور جديد رياست جمهوريش.
ديگر اين كه بعضی چيزها سخت ترسناك اند و نمیگذارند آدم به او اعتماد كند. من واقعا از قتلهای زنجيرهای میترسم. نه از اين كه بكشندم. نه من در قوارهای ام كه بكشندم و نه از اين كه بكشندم میترسم. مرشد ما – حاج اسماعيل دولابی – دست كم يك چيز به ما آموخت، از مرگ نترسيم و لذت ببريم. اما از قصابی آدمها به جرم گفتن و نوشتن میترسم. و متأسفانه يادم نمیآيد هاشمی از قتلها ابراز تأسف كرده باشد، او تنها كسی بود كه حتا از ترور حجاريان هم ابراز تأسفی نكرد. اينها وقايع وحشتناكی اند و من نمیتوانم فراموششان كنم.در عين حال اين را هم درك میكنم كه ديگران هم وقايعی هماينقدر وحشتناك يا شايد بدتر را به ياد میآورند كه از قاليباف میگريزند. بدم نمیآيد همهی اين وقايع را مرور كنيم. طولانی شد. باقی حرف سينا و حرف ياسر بماند تا مطلب بعدی.
گاه اين تنش و بازگشت حاصل كار خود اين نامزدها است و گاه حاصل عكسالعملهای حاد به كارهای آنان و گاه حتا آميزهای از اين دو. بنا بر اين من پی نامزد اصلح نمیگردم، بلكه پی نامزد كم خطر میگردم. تبليغاتچی يا وكيل مدافع قاليباف هم نيستم و دوست ندارم باشم. گاه ايرادهايی كه به او میگيرند كاملا عاقلانه است و من دليلی نمیبينم كه از او دفاع كنم. ياسر و سينا چيزهايی گفتهاند كه معقول است و از نظر من فضا را روشن میكند. من هم تا حد زيادی با آنها موافق ام و به جای اين كه زور بزنم و برای حرفهاشان جواب بتراشم سعی میكنم چيزهايی بگويم كه فضا را كمی روشنتر كند.
حق با سينا است. شايد هاشمی بخواهد گذشتهاش را كنار بگذارد و از نو شروع كند. اين غير ممكن نيست. راهش هم مشخص است. اول اين كه خود هاشمی بايد نشانهای بدهد كه چوناين قصدی دارد. من تا حال چوناين نشانهای نديدهام. اتفاقا در حرفهای سخنگوی اقتصاديش (نوبخت) تكيه بر ادامهی راههای اقتصادی قبلی را ديدهام. يا مثلا وقتی در مصاحبهای خبرنگار ازش میپرسد «شما چه طور میخواهيد اين كار را بكنيد؟» و او جواب میدهد «حالا وقتی ما رئيس جمهور شديم خواهيد ديد.» نشان میدهد اين آدم هنوز حتا ادب سادهی بچههای دبستان را ياد نگرفته و همآن ديكتاتوری است كه پيش از اين بود. يا وقتی ديوارهای شهر را پر میكنند از ديوار نوشتههای زشت و كثيف كه «هاشمی تنها دشمن دزدها» و «هاشمی تنها ياور محرومان» من فكر میكنم هنوز كسانی هستند كه فكر میكنند آیكيوی ما در حد گوسفند است. اينها هيچ كدام نشان تغيير در منش و برنامه نيست. نشانهها همه سال بيست و هفتم قدرتمندی هاشمی را نشان میدهند نه سال اول از دور جديد رياست جمهوريش.
ديگر اين كه بعضی چيزها سخت ترسناك اند و نمیگذارند آدم به او اعتماد كند. من واقعا از قتلهای زنجيرهای میترسم. نه از اين كه بكشندم. نه من در قوارهای ام كه بكشندم و نه از اين كه بكشندم میترسم. مرشد ما – حاج اسماعيل دولابی – دست كم يك چيز به ما آموخت، از مرگ نترسيم و لذت ببريم. اما از قصابی آدمها به جرم گفتن و نوشتن میترسم. و متأسفانه يادم نمیآيد هاشمی از قتلها ابراز تأسف كرده باشد، او تنها كسی بود كه حتا از ترور حجاريان هم ابراز تأسفی نكرد. اينها وقايع وحشتناكی اند و من نمیتوانم فراموششان كنم.در عين حال اين را هم درك میكنم كه ديگران هم وقايعی هماينقدر وحشتناك يا شايد بدتر را به ياد میآورند كه از قاليباف میگريزند. بدم نمیآيد همهی اين وقايع را مرور كنيم. طولانی شد. باقی حرف سينا و حرف ياسر بماند تا مطلب بعدی.
<< Home