دوستی شاخه گلی است
مدتی است اين ماجرای اخلاق و انتخابات ذهنم را مشغول كرده است. من قبلا هم گفتهام؛ شايد به قاليباف رای بدهم. فكر میكنم او بيش از هاشمی به من امكان آزاد زيستن و بهرهمندی خواهد داد و فكر میكنم معين اصلا شانسی برای بردن و پس از آن برای ماندن ندارد.
اينها همه حدسهای من اند. من نمیتوانم مطمئن باشم كه حدسم درست است. بهمن دوست من است. حدسهايی میزند. بر پايهی حدسهاش احتمالا به معين رای خواهد داد. نه من میتوانم از سر يقين حرف از آيندهای كه نيامده بزنم، نه بهمن، نه هيچ كس ديگر. دليلی هم نمیبينم كه به هم يا به ديگران توهين كنيم.
اگر هاشمی - كه ازش خوشم نمیآيد - يا معين - كه ازش بدم نمیآيد - رئيس جمهور شوند، به طرفدارانشان تبريك خواهم گفت و خوشحال خواهم بود كه بالاخره در هماين فضای محدود هم مردم يكی را از ميان هشت تا برگزيدند تا نگذارند ديگران - در داخل و خارج - جای آنان برگزينند.
اگر من نتوانم ديگران را به خودم و به نامزدی كه فكر میكنم بهتر است جلب كنم، ضعف از من يا از آن نامزد است، نه از ديگران. اصلا انتخابات برای پيدا شدن اين ضعفها و قوتها و اعتنا به آنها است. نمیشود دنيا را آنگونه كه من میخواهم درست كرد و همهی آنها را كه مخالف اند از دنيا بيرون ريخت.
از همهی اين حرفها گذشته، انتخابات در نهايت رئيس جمهور چهار سال را معلوم میكند، اما بیاخلاقی رياست يك عمر كشور جان ما را به دست بدی میسپرد.
من تعجب میكنم كه كسی مثل علی پيرحسينلو با آن اخلاق خوبی كه ازش سراغ دارم پيشنهاد بدهد لوگوی «از فلانی متنفر ام» طراحی كنند. مگر اولين مشكل من و علی با اقتدارگراها اين نيست كه «نفرتپراكن» اند؟
من تعجب میكنم كه كسی بكوشد هاشمی يا معين را با نوشتن و گفتن شايعه و باز كردن پروندههای آنچونآنی از پا بيندازد. مگر ما اينكاره ايم؟
ما واقعا در مرحلهی انتخاب رئيس جمهور هستيم، اما از آن مهمتر و واقعیتر در مرحلهی انتخاب روش زندگيمان هستيم. روش خوب زندگی كردن را به آرزوی پيروزی در انتخابات فروختن كار عاقلانهای نيست.
نمیدانستم اينها را بنويسم يا نه. اما ديدم گيسو به اين خوبی راه را باز كرده. شجاع شدم و نوشتم. از او ممنون ام كه ياد همهمان آورد كه میتوانيم خوب باشيم، دوست باشيم، اما اختلاف هم داشته باشيم و تحمل عقايد مخالف را هم داشته باشيم.
<< Home