6/11/2005

راه مدنيت از كدام سو است؟

از اول هم گفته بودم من نه طرف‌دار قاليباف ام نه اين قدر شما را ساده فرض كرده‌ام كه بخواهم مختان را بزنم و قانعتان كنم كه برويد به قاليباف رأی بدهيد. حتا گفتم كه فكر نمی‌كنم معلوم باشد واقعا كدام گزينه بهتر است و همه بر مبنای حدس و گمان داريم رأی می‌دهيم. اصلا اين كه اين قدر دير و تنك درباره‌ی انتخابات می‌نويسم هم به هم‌اين دليل است كه به موضع بحث و دفاع و تخريب نيفتم و نيندازم. پس در اين ميان از من نپرسيد «دليل رأی ندادنت به معين چی است.»
من دليلی ندارم. انگيزه‌های محدود و مبهم دارم. اين انگيزه‌ها اين قدر محدود و مبهم است كه گفتم از رأی دادن به معين هم حمايت می‌كنم. اين حمايت من استراتژيك نيست. بل‌كه بيش‌تر به آن ابهامی كه گفتم مربوط است. اما اين انگيزه‌های مبهم و محدود چی اند؟ به نظر من يك نگاه به بيانيه و ديگر مواضع معين نشان می‌دهد او شديدا خيال‌بافانه برنامه می‌ريزد. می‌گويم خيال‌بافانه چون يقين دارم صادق است و اين حرف‌ها را برای رأی جمع كردن نمی‌گويد. هيجان‌زده است. موقعيت خودش و كشور را نمی‌شناسد. فكر می‌كند چون خوب است كه ايران گلستان شود، پس او بايد يك‌شبه و بی توجه به هيچ محدوديت و اولويتی اين گلستان را بسازد. آن هم با نقشه‌ای كه يك سره سياسی است و تشخيص درست بودنش هم با خود او است. اين چيزی نيست كه من را به رأی دادن ترغيب كند. اين تنش بسيار و نتيجه‌ای در حد صفر به بار خواهد آورد.

ديگر اين كه ما مردم – دست كم من و چند تنی از دوستانم كه گاه با هم حرف زده‌ايم – حرفه‌ای ميدان سياست نيستيم. خواست‌های سياسيمان تأمين حداقل‌هايی برای زندگی سالم است. جامعه و رفتار مدنی را از اين رو می‌پسنديم كه از جامعه و رفتار قبيله‌ای گامی جلوتر است و فضای حداقلی‌ای فراهم می‌كند. در اين شرايط، انتخابات مهم است، اما رفتار خود ما مهم‌تر است. خواندن متن‌های مربوط به انتخابات گاه شديدا غم‌گينم می‌كند.
در يك فضای مدنی و بر اساس يك رفتار مدنی، كسی در اين كه فلانی نام‌زد شده است، پی توطئه نمی‌گردد. به فلانی و رقيبانش و برنامه‌هاش و سوابقش نگاه می‌كنند، مقايسه می‌كنند و آن‌چه را با خواست‌هاشان نزديك‌تر است انتخاب می‌كنند و رأی می‌دهند. مثلا می‌گويند اين يكی ماليات درآمد ثابت را می‌كاهد اما ماليات بر ارث را بالا می‌برد پس به او رأی می‌دهم. در جامعه‌ی قبيله‌ای همه پی شيطان می‌گردند. ابليس را زير دامن هر نام‌زدی می‌بينند و همه در مبارزه‌ای كه انگار همه چيز را تعيين می‌كند درگير می‌شوند.
يكی می‌گردد و سوابق آن يكی را زير و رو می‌كند. يكی با رمل و اسطرلاب منويات آن يكی را می‌خواند. يكی آن ديگری را افشا می‌كند. همه در پی يافتن شيطان و كشتن او اند. اين رقت‌بار است.
وقتی دوست من تمام همش را صرف زدن يك نام‌زد می‌كند و برای نوشته‌اش فايل پی‌دی‌اف هم می‌سازد با اين دستورالعمل كه پرينت بگيريد و تكثير و توزيع كنيد، من از چه شاد باشم؟ وقتی آن يكی برای رأی جمع كردن هم كاروان راه می‌اندازد و هم تكذيب می‌كند، از چه خوش‌حال باشم؟ وقتی در ستاد قاليباف مصاحبه‌ی جعلی با فاكس نيوز راه می‌يابد و روی فلان سايت می‌رود و بعد هم كه معلوم می‌شود جعلی است كسی توضيحی نمی‌دهد من دلم را به چه خوش كنم؟ وقتی خبرهای درگوشی از حمايت عن‌قريب فلانی و بهمانی طرف‌داران شهردار را هم‌چون‌آن سرپا نگه‌داشته است، من به چه دل‌خوش باشم؟دروغ، فريب و تخريب راه رسيدن به دموكراسی و جامعه‌ی مدنی و آرمان‌های اصول‌گرايان است؟