ما هم پاسخگو شديم.
سياوش نوشته است «آقالیبای شما فرمانده ی نیروی انتظامی نبود ولی جزو فرماندهان سپاه بود که چند روز بعد از 18 تیر نامه نوشتند به خاتمی که کاسه ی صبرمان لبریز شده است. تهدید کرده بودند. این که مال تاریخ مادها و صفویه نیست عزیز. پنج سال بیشتر نگذشته. شوخی هم حدی دارد.»
البته با سياوش موافق ام. شوخی هم حدی دارد. غريبگی و تندی لحن هم حدی دارد. من با كسی دعوا ندارم. كاش كسی هم دعوا نداشته باشد. حرف میزنيم. خونسرد.
بله. امضای قاليباف پای آن نامه است. من هم اطلاع درستی از ماجرای آن نامه ندارم. تحليلهايی دارم اما فقط در حد تحليل. دوست ندارم تحليلم – وقتی در اين حد از اطلاع ام – شكل تحميل به خودش بگيرد. اين كاره نيستم.
اما نكتههايی كه به نظرم توجه بهشان ممكن است كمك كند تا باز هم به اين نامه فكر كنيم.
اول. قاليباف فقط يكبار دربارهی اين نامه صحبت كرد. حرفش اين بود «از كيهان بپرسيد.» فكر میكنم اين حرف در خودش مدعايی دارد.
دوم. به امضاهای پای نامه نگاه كنيد. ذوالقدر و نقدی را میبينيد؟ چرا علی فضلی و قاسم سليمانی هستند؟ نكند اين تهديد را نمیپسنديدهاند؟ اگر نمیپسنديدهاند مطلوب آنها چه بوده است؟
سوم. به متن نامه نگاه كنيد. با متن آن نامهی تهديدآميز ديگر كه باز هم فرماندهان سپاه نوشته بودند كه مشت میزنيم و جمجمههای پوك را میتركانيم و اين حرفها مقايسه كنيد. چرا شبيه نيستند؟
چهارم. چرا خاتمی با قاليباف اينقدر راحت كار كرد؟ مگر يادش نبود كه او همآن اقتدارگرای كودتاچی است كه نامه را امضا كرده؟ خاتمی با او هم در مقام فرمانده پليس و هم در مقام نمايندهی رئيس جمهور در ستاد مبارزه با قاچاق كالا و ارز و هم در مقام طراح طرح خودكفايی گندم راحت و صميمانه كار كرد و نتيجه هم گرفت.
پنجم. اين روزها كه گفتند بنا است چهارشنبه كسانی از روشنفكران و روزنامهنگاران بروند و كمك بچههای نسيم كنند، بودند كسانی كه با حيرت ديدند كه ديگران اعلام كردهاند آنها هم هستند، و البته با شادمانی پذيرفتند. بودن امضای كسی پای نامهای گاه تنها به اين معنا است كه هزينههای تكذيب امضا بالا است.
باز سياوش نوشته است«این آقالیبا اگر میتوانست جلوی کسی را بگیرد چرا جلوی آنهایی را نگرفت که با قمه به بچه های خوابگاه طرشت دانشگاه علامه حمله کردند؟ چرا اسکله های قاچاق کالا را نبست اگر می توانست؟ شاید بگویی نمی توانست یا نمیگذاشتنتد. اگر این طور است پس مزیتش بر معین چیست؟ همان ها که پای نامه شان را امضا کرده اسکله هم دارند و قمه به دست ها را هم حمایت میکنند. از پس شان بر می آید؟ گمان نکنم.»
راستش من هم گمان نكنم. فرق قاليباف با معين در تواناتر بودن قاليباف نيست. در اين است كه قاليباف روشی دارد كه من اسمش را میگذارم مذاكره. او چون میداند دستش كاملا باز نيست، تنها كارهايی را میكند كه هزينههای بالا ندارد اما نتايج مهم و مفيد دارد. طرح خودكفايی گندم هم هماينطور بود. اين طرح تقريبا هزينهای نداشت چون تنها بر آموزش روستاييان بنا شده بود و نه مثلا اصلاح بذر و تهيهی امكانات. او در مورد اسكلهها و انصار هم كارهای قهرمانانهای نكرد. فقط لباسشخصیها را از پنهانی به درجهای از پيدايی رساند. كسانی كه پس از حملهی وحشيانهشان به كوی از نظر نيروی انتظامی نامعلوم بودند و اصلا خيالی بودند، پس از حمله به طرشت پيدا و نام و نشاندار شدند. هماين بود كه حجم و شدت حملهها را بيشتر كرد. اين از نگاه من قدمی كمهزينه و مفيد به جلو است. نيز در مورد اسكلهها، اسكلههايی كه مقامهای مسئول مرزدار میگفتند خيال يك عده روزنامهنگار است را صريح و با گفتن آمارشان در گفتوگوی خبری شبكهی دو (پربينندهترين برنامهی تلويزيون است انگار) معرفی كرد. حتا مجری (حيدری) ازش پرسيد بعضی از اين اسكلهها خصوصی اند، گفت نه. من و شما نمیتوانيم اسكله بزنيم. همگی وابسته به نظام اند. اينها قدمهای مثبتی اند. در سايهی هماين قدمها توانست با يك طرح ششماهه جلوی قاچاق سيگار را بگيرد. الان شما در تهران واقعا نمیتوانيد سيگار قاچاق پيدا كنيد. اين ضربهای به شبكهی قاچاق و كمكی به اقتصاد كشور است. يا مثلا هماين آدم بود كه پذيرفت جلوی قاچاق مسخرهی ماشين را (كه اسمش را گذاشته بودند توليد) بگيرد. اينها معجزه نيست، اما كارهای مفيدی است. كر میكنم معين برعكس او حق را میخواهد. در پی احقاق حق است. و مكانيزمی كه برای احقاق حق میشناسد بيش از حد ساده است. بعيد میدانم چوناين مكانيزمی در عمل بتواند كار كند. اين البته از احترام و علاقه و ارادت من به معين و طرفدارانش نمیكاهد. هماين كه تقريبا هيچ در نقد معين ننوشتم بايد اين را نشان داده باشد. يقينا معين نيز ضعفهايی دارد اما من دليلی نمیبينم كه با پرداختن به ضعفهای او عملا ديگران را تقويت كنم. كسانی مانند هاشمی و احمدینژاد را كه دارند به شدت رايشان را بالا میبرند.
ياسر هم گفته است «۱- شایستگی صفت و بنابراین نسبی است. این که به نظر کسی قالیباف شایستهی مطلق ریاستجمهوری هست یا نه، اصلا مهم نیست. مهم این است که از نظر شما از همه و مثلا دکتر معین شایستهتر است و تمام بحث ما هم همینجاست. و البته شما ۳ روز به انتخابات هنوز هیچ ننوشتهاید که چرا قالییاف از معین شایستهتر است.»
حق با ياسر است. شايستگی نسبی است. اما شايد يك آستانهی حداقلی داشته باشد. شايد حرف من به اين آستانهی حداقلی برمیگردد. بارها گفتهام و نوشتهام كه ما داريم بر اساس حدس و گمان و در فضايی مبهم تصميم میگيريم. من هيچ دليل قاطعی ندارم كه چرا به قاليباف رای میدهم يا به معين رای نمیدهم. اينها گرايشهای مبهم شواهدی بود كه من ديدم و دربارهشان هم نوشتم. يقينا ديگران هم چيزهای ديگری میبينند. علاوه بر اين، من بارها گفتهام كه هر چند به معين رای ندهم از او حمايت میكنم. بنا بر اين دليلی نمیبينم چيزی در رد او بنويسم.
«۲- دادن سند مکتوب اگر یک سری جملهی انشایی کلی باشد که ارزشی ندارد. وقتی شما این سند را یک قدم مثبت میدانید لابد منظورتان این است که سند حرفهایی برای گفتن دارد. این اشکال از ما نیست که حرف شما را اینگونه میفهمیم. خودتان طبیعتا منظورتان این است.»
نه ياسر جان. من فقط به فرم اشاره كردم و نه به محتوا. بله. اين يك متن انشايی بود. اما به هر حال هماين قدمی به جلو است. من اين را با هاشمی مقايسه میكنم كه وقتی ازش میپرسند فلان چيز را چه خواهی كرد اغلب میگويد «برنامهاش را دادهايم در مجمع تهيه كنند و بعد اگر ما يا هر كس ديگر رئيس جمهور شديم، خواهيد ديد آن برنامه را چه طور اجرا خواهيم كرد. به هر حال برنامه همآن است.» اين كار يك قدم به جلو است اما تنها در فرم.
«3- تا روز قیامت آدمی که فحش بنویسد پیدا میشود. اینها هم فحش مینویسند تا جلب توجه کنند و شما هم دقیقا همین کاری که آنها میخواهند میکنید. جواب فحاش بیاعتنایی است.»
ياسر جان با تو موافق ام كه جواب فحاش بیاعتنايی است. اما هر كه فحش نوشت فحاش نيست. فحاش كسی است كه كارش فحش نوشتن است. اما گاهی كسی از سر درد و دوری فحش مینويسد. نمیتوانم ناديدهاش بگيرم. فحش نوشتن چوناين كسی، هر چند دلآزار است، قدمی در راه ارتباط است. وظيفهی خودم میبينم كه قدم دوم را من بردارم.
«۴- سادهدلی هراسانگیز است. ولی این هم که فکر کنید علت مخالفت با قالیباف هزینهی تبلیغات و فیلم اوست هم سخت اشتباه. اینها مسایل چندان بااهمیتی نیست. مشکلات قالیباف جاهای دیگر است و ما خوشحال میشویم شما آن جاها را جواب بدهید. نگویید این جا ستاد قالیباف نیست. کسی هم نمیگوید هست. شما میگویید قالیباف از نظر شما شایستهترین است و ما هم داریم بحث میکنیم.»
ياسر جان من كسان زيادی را ديدهام كه دقيقا با هماين معيارها دارند رايشان را عوض میكنند. البته اين روش درستی در رای دادن نيست، اما ضريب روشی در كار نيست كه در رایها ضرب كنند. همه يكی يك رای داريم. من تلاش میكنم جلوی اين خطاهای ساده بايستم. اين كار نادرستی است؟
«۵- نقد حتی نادرست و به قول شما مخرب هیچ شباهتی به چاقوزدن و بمبگذاری ندارد. اگر حرف کسی اشتباه است جوابش را بدهید. اگر فحش میدهد اعتنا نکنید. با تشبیه نقد نادرست به چاقو کشیدن تنها جلوی نقد را میگیریم.» من هرگز نقد را به چاقو يا بمب تشبيه نكردهام و حرفی هم از نقد مخرب نزدهام. شايد اينها را جای ديگر ديدهای. من دقيقا اين را گفتم « منطق چاقو زدن به قاليباف با منطق بمبگذاری يكی است. (البته اگر بتوان اسم اين وحشیگریها را منطق گذاشت.) مشكل اينها قاليباف يا فلان عابر پياده نيست. مشكل اينها رشد عقلانيت است. آن كسی كه آدمی را تنی میبيند كه بايد دريد، يقينا از عقلانيت و رأی و نبودن خشونت میترسد.» تو اينها را تشبيه نقد به چاقو زدن میبينی؟ يا درشان حرفی دربارهی تقسيم نقد به سالم و مخرب میيابی؟
يك نفر هم ایميل زده بود و گفته بود چرا در مورد اعضای ستاد قاليباف ساكت ای. جواب زيادی ندارم. چرا من بايد در مورد همه چيز ساكت نباشم؟ و اگر من بنا بود با ارزيابی مسئولان ستاد آدمها را بشناسم، يقينا همآن صفايی فراهانی در ستاد سال 76 خاتمی كافی بود كه من در آن سال به خاتمی رای ندهم. اما به خاتمی رای دادم و پشيمان هم نيستم.
البته با سياوش موافق ام. شوخی هم حدی دارد. غريبگی و تندی لحن هم حدی دارد. من با كسی دعوا ندارم. كاش كسی هم دعوا نداشته باشد. حرف میزنيم. خونسرد.
بله. امضای قاليباف پای آن نامه است. من هم اطلاع درستی از ماجرای آن نامه ندارم. تحليلهايی دارم اما فقط در حد تحليل. دوست ندارم تحليلم – وقتی در اين حد از اطلاع ام – شكل تحميل به خودش بگيرد. اين كاره نيستم.
اما نكتههايی كه به نظرم توجه بهشان ممكن است كمك كند تا باز هم به اين نامه فكر كنيم.
اول. قاليباف فقط يكبار دربارهی اين نامه صحبت كرد. حرفش اين بود «از كيهان بپرسيد.» فكر میكنم اين حرف در خودش مدعايی دارد.
دوم. به امضاهای پای نامه نگاه كنيد. ذوالقدر و نقدی را میبينيد؟ چرا علی فضلی و قاسم سليمانی هستند؟ نكند اين تهديد را نمیپسنديدهاند؟ اگر نمیپسنديدهاند مطلوب آنها چه بوده است؟
سوم. به متن نامه نگاه كنيد. با متن آن نامهی تهديدآميز ديگر كه باز هم فرماندهان سپاه نوشته بودند كه مشت میزنيم و جمجمههای پوك را میتركانيم و اين حرفها مقايسه كنيد. چرا شبيه نيستند؟
چهارم. چرا خاتمی با قاليباف اينقدر راحت كار كرد؟ مگر يادش نبود كه او همآن اقتدارگرای كودتاچی است كه نامه را امضا كرده؟ خاتمی با او هم در مقام فرمانده پليس و هم در مقام نمايندهی رئيس جمهور در ستاد مبارزه با قاچاق كالا و ارز و هم در مقام طراح طرح خودكفايی گندم راحت و صميمانه كار كرد و نتيجه هم گرفت.
پنجم. اين روزها كه گفتند بنا است چهارشنبه كسانی از روشنفكران و روزنامهنگاران بروند و كمك بچههای نسيم كنند، بودند كسانی كه با حيرت ديدند كه ديگران اعلام كردهاند آنها هم هستند، و البته با شادمانی پذيرفتند. بودن امضای كسی پای نامهای گاه تنها به اين معنا است كه هزينههای تكذيب امضا بالا است.
باز سياوش نوشته است«این آقالیبا اگر میتوانست جلوی کسی را بگیرد چرا جلوی آنهایی را نگرفت که با قمه به بچه های خوابگاه طرشت دانشگاه علامه حمله کردند؟ چرا اسکله های قاچاق کالا را نبست اگر می توانست؟ شاید بگویی نمی توانست یا نمیگذاشتنتد. اگر این طور است پس مزیتش بر معین چیست؟ همان ها که پای نامه شان را امضا کرده اسکله هم دارند و قمه به دست ها را هم حمایت میکنند. از پس شان بر می آید؟ گمان نکنم.»
راستش من هم گمان نكنم. فرق قاليباف با معين در تواناتر بودن قاليباف نيست. در اين است كه قاليباف روشی دارد كه من اسمش را میگذارم مذاكره. او چون میداند دستش كاملا باز نيست، تنها كارهايی را میكند كه هزينههای بالا ندارد اما نتايج مهم و مفيد دارد. طرح خودكفايی گندم هم هماينطور بود. اين طرح تقريبا هزينهای نداشت چون تنها بر آموزش روستاييان بنا شده بود و نه مثلا اصلاح بذر و تهيهی امكانات. او در مورد اسكلهها و انصار هم كارهای قهرمانانهای نكرد. فقط لباسشخصیها را از پنهانی به درجهای از پيدايی رساند. كسانی كه پس از حملهی وحشيانهشان به كوی از نظر نيروی انتظامی نامعلوم بودند و اصلا خيالی بودند، پس از حمله به طرشت پيدا و نام و نشاندار شدند. هماين بود كه حجم و شدت حملهها را بيشتر كرد. اين از نگاه من قدمی كمهزينه و مفيد به جلو است. نيز در مورد اسكلهها، اسكلههايی كه مقامهای مسئول مرزدار میگفتند خيال يك عده روزنامهنگار است را صريح و با گفتن آمارشان در گفتوگوی خبری شبكهی دو (پربينندهترين برنامهی تلويزيون است انگار) معرفی كرد. حتا مجری (حيدری) ازش پرسيد بعضی از اين اسكلهها خصوصی اند، گفت نه. من و شما نمیتوانيم اسكله بزنيم. همگی وابسته به نظام اند. اينها قدمهای مثبتی اند. در سايهی هماين قدمها توانست با يك طرح ششماهه جلوی قاچاق سيگار را بگيرد. الان شما در تهران واقعا نمیتوانيد سيگار قاچاق پيدا كنيد. اين ضربهای به شبكهی قاچاق و كمكی به اقتصاد كشور است. يا مثلا هماين آدم بود كه پذيرفت جلوی قاچاق مسخرهی ماشين را (كه اسمش را گذاشته بودند توليد) بگيرد. اينها معجزه نيست، اما كارهای مفيدی است. كر میكنم معين برعكس او حق را میخواهد. در پی احقاق حق است. و مكانيزمی كه برای احقاق حق میشناسد بيش از حد ساده است. بعيد میدانم چوناين مكانيزمی در عمل بتواند كار كند. اين البته از احترام و علاقه و ارادت من به معين و طرفدارانش نمیكاهد. هماين كه تقريبا هيچ در نقد معين ننوشتم بايد اين را نشان داده باشد. يقينا معين نيز ضعفهايی دارد اما من دليلی نمیبينم كه با پرداختن به ضعفهای او عملا ديگران را تقويت كنم. كسانی مانند هاشمی و احمدینژاد را كه دارند به شدت رايشان را بالا میبرند.
ياسر هم گفته است «۱- شایستگی صفت و بنابراین نسبی است. این که به نظر کسی قالیباف شایستهی مطلق ریاستجمهوری هست یا نه، اصلا مهم نیست. مهم این است که از نظر شما از همه و مثلا دکتر معین شایستهتر است و تمام بحث ما هم همینجاست. و البته شما ۳ روز به انتخابات هنوز هیچ ننوشتهاید که چرا قالییاف از معین شایستهتر است.»
حق با ياسر است. شايستگی نسبی است. اما شايد يك آستانهی حداقلی داشته باشد. شايد حرف من به اين آستانهی حداقلی برمیگردد. بارها گفتهام و نوشتهام كه ما داريم بر اساس حدس و گمان و در فضايی مبهم تصميم میگيريم. من هيچ دليل قاطعی ندارم كه چرا به قاليباف رای میدهم يا به معين رای نمیدهم. اينها گرايشهای مبهم شواهدی بود كه من ديدم و دربارهشان هم نوشتم. يقينا ديگران هم چيزهای ديگری میبينند. علاوه بر اين، من بارها گفتهام كه هر چند به معين رای ندهم از او حمايت میكنم. بنا بر اين دليلی نمیبينم چيزی در رد او بنويسم.
«۲- دادن سند مکتوب اگر یک سری جملهی انشایی کلی باشد که ارزشی ندارد. وقتی شما این سند را یک قدم مثبت میدانید لابد منظورتان این است که سند حرفهایی برای گفتن دارد. این اشکال از ما نیست که حرف شما را اینگونه میفهمیم. خودتان طبیعتا منظورتان این است.»
نه ياسر جان. من فقط به فرم اشاره كردم و نه به محتوا. بله. اين يك متن انشايی بود. اما به هر حال هماين قدمی به جلو است. من اين را با هاشمی مقايسه میكنم كه وقتی ازش میپرسند فلان چيز را چه خواهی كرد اغلب میگويد «برنامهاش را دادهايم در مجمع تهيه كنند و بعد اگر ما يا هر كس ديگر رئيس جمهور شديم، خواهيد ديد آن برنامه را چه طور اجرا خواهيم كرد. به هر حال برنامه همآن است.» اين كار يك قدم به جلو است اما تنها در فرم.
«3- تا روز قیامت آدمی که فحش بنویسد پیدا میشود. اینها هم فحش مینویسند تا جلب توجه کنند و شما هم دقیقا همین کاری که آنها میخواهند میکنید. جواب فحاش بیاعتنایی است.»
ياسر جان با تو موافق ام كه جواب فحاش بیاعتنايی است. اما هر كه فحش نوشت فحاش نيست. فحاش كسی است كه كارش فحش نوشتن است. اما گاهی كسی از سر درد و دوری فحش مینويسد. نمیتوانم ناديدهاش بگيرم. فحش نوشتن چوناين كسی، هر چند دلآزار است، قدمی در راه ارتباط است. وظيفهی خودم میبينم كه قدم دوم را من بردارم.
«۴- سادهدلی هراسانگیز است. ولی این هم که فکر کنید علت مخالفت با قالیباف هزینهی تبلیغات و فیلم اوست هم سخت اشتباه. اینها مسایل چندان بااهمیتی نیست. مشکلات قالیباف جاهای دیگر است و ما خوشحال میشویم شما آن جاها را جواب بدهید. نگویید این جا ستاد قالیباف نیست. کسی هم نمیگوید هست. شما میگویید قالیباف از نظر شما شایستهترین است و ما هم داریم بحث میکنیم.»
ياسر جان من كسان زيادی را ديدهام كه دقيقا با هماين معيارها دارند رايشان را عوض میكنند. البته اين روش درستی در رای دادن نيست، اما ضريب روشی در كار نيست كه در رایها ضرب كنند. همه يكی يك رای داريم. من تلاش میكنم جلوی اين خطاهای ساده بايستم. اين كار نادرستی است؟
«۵- نقد حتی نادرست و به قول شما مخرب هیچ شباهتی به چاقوزدن و بمبگذاری ندارد. اگر حرف کسی اشتباه است جوابش را بدهید. اگر فحش میدهد اعتنا نکنید. با تشبیه نقد نادرست به چاقو کشیدن تنها جلوی نقد را میگیریم.» من هرگز نقد را به چاقو يا بمب تشبيه نكردهام و حرفی هم از نقد مخرب نزدهام. شايد اينها را جای ديگر ديدهای. من دقيقا اين را گفتم « منطق چاقو زدن به قاليباف با منطق بمبگذاری يكی است. (البته اگر بتوان اسم اين وحشیگریها را منطق گذاشت.) مشكل اينها قاليباف يا فلان عابر پياده نيست. مشكل اينها رشد عقلانيت است. آن كسی كه آدمی را تنی میبيند كه بايد دريد، يقينا از عقلانيت و رأی و نبودن خشونت میترسد.» تو اينها را تشبيه نقد به چاقو زدن میبينی؟ يا درشان حرفی دربارهی تقسيم نقد به سالم و مخرب میيابی؟
يك نفر هم ایميل زده بود و گفته بود چرا در مورد اعضای ستاد قاليباف ساكت ای. جواب زيادی ندارم. چرا من بايد در مورد همه چيز ساكت نباشم؟ و اگر من بنا بود با ارزيابی مسئولان ستاد آدمها را بشناسم، يقينا همآن صفايی فراهانی در ستاد سال 76 خاتمی كافی بود كه من در آن سال به خاتمی رای ندهم. اما به خاتمی رای دادم و پشيمان هم نيستم.
<< Home