چند نكته
اول: آن رفيق هميشه مجرد محمد جواد رفيعی دستجردی است. اگر دقت كنيد مخفف اسمش میشود مجرد. عكسی گرفته بودم از دو درخت كه به هم پيچيده بودند و بالايش نوشته بودم «عاشقان پيچند بر بالای هم». جواد هم پايينش چيزكی از سر مهر نوشته بود. از جمله پرسيده بود چرا در قرآن نامی از عشق نيست. جوابش دادم. هماين. حالا ببين مردم چه خوشحال اند و چه حرفهای خوشحالانهای هم زدهاند.
دوم: از مانی غافل نشويد. ترجمههايش را اگر از دست داديد، از دست دادهايد. يكيش اين: یهودیان اروپایی هوادار صلح عادلانه.
سوم: دوستان. عزيزان. رفيقان سابق و لاحق. دشمنان گرامی. اينها كه اين روزها میخوانيد، اغلب تلاشهايی در فرم اند. فرم گاه محتوا ندارد و گاه محتوايش مهم نيست. اينقدر از من و خودتان نپرسيد معنايش چيست. معنايی ندارد. مثل اين است كه كسی برود و در كارگاه كوزهگری گلبازی كند و هی از او بپرسند اين كه ساختی به چه كار میآيد. جواب صادقانه اين است كه به هيچ كار. تمرين است. تمرين میكنم تا دستهايم خشك نشوند. تا كار با گل يادم نرود. بنا بر اين جان مادرهای محترمتان ننشينيد هی مخ بسوزانيد و ازش معنا درآوريد.
چهارم: والا!
دوم: از مانی غافل نشويد. ترجمههايش را اگر از دست داديد، از دست دادهايد. يكيش اين: یهودیان اروپایی هوادار صلح عادلانه.
سوم: دوستان. عزيزان. رفيقان سابق و لاحق. دشمنان گرامی. اينها كه اين روزها میخوانيد، اغلب تلاشهايی در فرم اند. فرم گاه محتوا ندارد و گاه محتوايش مهم نيست. اينقدر از من و خودتان نپرسيد معنايش چيست. معنايی ندارد. مثل اين است كه كسی برود و در كارگاه كوزهگری گلبازی كند و هی از او بپرسند اين كه ساختی به چه كار میآيد. جواب صادقانه اين است كه به هيچ كار. تمرين است. تمرين میكنم تا دستهايم خشك نشوند. تا كار با گل يادم نرود. بنا بر اين جان مادرهای محترمتان ننشينيد هی مخ بسوزانيد و ازش معنا درآوريد.
چهارم: والا!
<< Home