11/02/2006

فردیست

الف که کنار خیابان ایستاده بود گفت: فردوست.
ب که پشت فرمان بود زد روى ترمزو با تعجب پرسید: کجا؟
الف با تردید گفت: چیز. فردید.
ب باز با تعجب پرسید: کجا؟
ج که کنار ب نشسته بود به ب گفت: منظورش فردیس اه.
بعد به الف گفت: نه آقا نمى‌خوره.
الف عصبانى به ج گفت: برو آقا خودت رو مسخره کن. اگه مى‌خواستم بگم فردیست که بلد بودم بگم.
حالا من که ج باشم مانده‌ام خفقان بگیرم و رد شویم، یا پیاده شوم و یک فصل تمیز بزنمش که دیگر از این مرباهاى گل نخورد.