با تو كه نديدهامت
يك وبلاگ زپرتی كه صاحبش خودش را هم بكشد بيش از ميانگين، پنجاه خواننده ندارد، ارزشش را داشت كه اين همه خودت را عذاب بدهی؟ بنشينی نرمافزار بنويسی، يا بگردی و پيدا كنی و دانلود كنی، يا رو بزنی از ديگران بگيری و چهار كلمه فحش را دست كم چند صد بار برای نظرگير وبلاگ من بفرستی؟ من را واداری از شب تا صبح بنشينم هرزنظر پاك كنم؟
عزيز جان هرزنظر را میشود پاك كرد. اگر نتوانستم هم در نظرگير را میبندم. باز اگر نشد در وبلاگ را میبندم. يك وبلاگ عاريتی كه بيشتر نيست. هست؟ نه خرجش كردهام نه خرجم را میدهد.
اما تو با روزگارت چه خواهی كرد؟ شارون را دوست داری؟ دوست داشته باش. اين كمترين حق تو است. اما بد نيست بدانی اين كه من و تو كسی را دوست بداريم به ديگران واجب نمیكند او را بپرستند. دو كلمه مطلب اگر اين قدر آشفتهات میكند، میشود با هم اين شيوهها نويسندهاش را عاصی كرد تا برش دارد. اما با خود شارون چه میكنی؟ با زندگینامهای كه خودش نوشته است چه میكنی؟ با مقدمهای كه بر كتاب چتربازان نوشته است چه میكنی؟ میتوانی آنها را هم پاك كنی؟
يك شب با يگان 101 كه او فرماندهشان بود، به روستايی ريختند، با ششصد كيلو مواد منفجره تمام روستا را كه چهل و پنج خانه داشت مثل كف دست من و دل تو صاف كردند. شصت و نه نفر زن و مرد و بچه را با رگبار گلوله كشتند. چون حدس میزدند قاتل يك مادر و دختر اسرائيلی اهل آن روستا باشد. پنجاه و سه سال گذشته است اما اين ماجرا را نمیتوان از ذهنها پاك كرد. ماجرايی كه خود شارون هم آن را با آب و تاب نوشته است.
با يگان دويست و دو و عمليات هارصيون چه میكنی؟ اينها بر اساس نوشتههای خود شارون است. حدس و گمان و اتهام دشمنانش نيست. رفتهاند داخل مرزهای اردن. شش نفر را ربودهاند. در راه پنج نفرشان را يكی يكی با چاقو سلاخی كردهاند. تكه تكه ازشان كندهاند تا بميرند. بعد ششمی را رها كردهاند كه برود و برای ديگران تعريف كند. فقط به اين جرم كه عرب بودهاند. از اين هم بيش از پنجاه سال گذشته است.
از مرگ مشكوك زنش گالی چهل و سه سال گذشته است. چرا گالی در جادهای هموار و خلوت و كم رفت و آمد چونآن تصادفی كرد؟ چند سال بعد پسر گالی را هم با گلوله كشتند. شارون میگويد گلعاد يك سال و نيمه او را با گلوله كشته است. باور كنيم؟ در اسرائيل طبيعی يا مرسوم است كه پسر يك سال و نيمهی زن دوم بزند برادرش را كه تنها فرزند زن اول است با گلوله بكشد؟
گيرم من را ذله كردی و در وبلاگم را تخته كردم. با پروندهی صبرا و شتيلا چه میكنی؟ گيرم دادگاه بلژيك با او پدركشتگی دارد. كه هر آدم منصفی میداند كه ندارد. با كميسيون تحقيق كنست چه میكنی؟ میدانی آخرين دفاع شارون در برابر كميسيون تحقيق چه بود؟ چنين جنايت بزرگی را حتا انكار هم نكرد. فقط رو كرد به پرز و گفت من همآن راهی را ادامه دادهام كه تو آغاز كردی. مگر در تل زعتر تو هماين كاری را نكردی كه من در صبرا و شتيلا كردم؟
گيرم من را خفه كردی. كتاب موشه شارت را چه میكنی؟ نكنه اوهم از نظر تو يك مسلمان دور از انسانيت است؟ نكند به او هم میگويی حزباللهی كثافت؟ شارت مسلمان نيست، يهودی است. حزباللهی نيست، صيونيست است. وبلاگنويس هم نيست، اولين وزير خارجه و دومين نخست وزير اسرائيل است.
يادداشتهای روزانهاش را پسرش در تلآويو چاپ كرد. بعد ليويا روقح دختر ايسرال روقح، وزير كشور كابينهی شارت به انگليسی ترجمهشان كرد. البته خيلی زود جسد ليويا را در اتاقش هتلی در رم يافتند اما كتاب هست و از ميان نمیرود. كتاب را و فكر را و دانسته را نمیتوان ترور كرد.از اين سابقهها بسيار است. من و تو هم سابقهی خودمان را داريم. هيچ كدامش محو نمیشود. وقتی بميريم مردم سابقهمان را مرور میكنند. خوب يا بد همآن را میبينند كه بودهايم.
عزيز جان هرزنظر را میشود پاك كرد. اگر نتوانستم هم در نظرگير را میبندم. باز اگر نشد در وبلاگ را میبندم. يك وبلاگ عاريتی كه بيشتر نيست. هست؟ نه خرجش كردهام نه خرجم را میدهد.
اما تو با روزگارت چه خواهی كرد؟ شارون را دوست داری؟ دوست داشته باش. اين كمترين حق تو است. اما بد نيست بدانی اين كه من و تو كسی را دوست بداريم به ديگران واجب نمیكند او را بپرستند. دو كلمه مطلب اگر اين قدر آشفتهات میكند، میشود با هم اين شيوهها نويسندهاش را عاصی كرد تا برش دارد. اما با خود شارون چه میكنی؟ با زندگینامهای كه خودش نوشته است چه میكنی؟ با مقدمهای كه بر كتاب چتربازان نوشته است چه میكنی؟ میتوانی آنها را هم پاك كنی؟
يك شب با يگان 101 كه او فرماندهشان بود، به روستايی ريختند، با ششصد كيلو مواد منفجره تمام روستا را كه چهل و پنج خانه داشت مثل كف دست من و دل تو صاف كردند. شصت و نه نفر زن و مرد و بچه را با رگبار گلوله كشتند. چون حدس میزدند قاتل يك مادر و دختر اسرائيلی اهل آن روستا باشد. پنجاه و سه سال گذشته است اما اين ماجرا را نمیتوان از ذهنها پاك كرد. ماجرايی كه خود شارون هم آن را با آب و تاب نوشته است.
با يگان دويست و دو و عمليات هارصيون چه میكنی؟ اينها بر اساس نوشتههای خود شارون است. حدس و گمان و اتهام دشمنانش نيست. رفتهاند داخل مرزهای اردن. شش نفر را ربودهاند. در راه پنج نفرشان را يكی يكی با چاقو سلاخی كردهاند. تكه تكه ازشان كندهاند تا بميرند. بعد ششمی را رها كردهاند كه برود و برای ديگران تعريف كند. فقط به اين جرم كه عرب بودهاند. از اين هم بيش از پنجاه سال گذشته است.
از مرگ مشكوك زنش گالی چهل و سه سال گذشته است. چرا گالی در جادهای هموار و خلوت و كم رفت و آمد چونآن تصادفی كرد؟ چند سال بعد پسر گالی را هم با گلوله كشتند. شارون میگويد گلعاد يك سال و نيمه او را با گلوله كشته است. باور كنيم؟ در اسرائيل طبيعی يا مرسوم است كه پسر يك سال و نيمهی زن دوم بزند برادرش را كه تنها فرزند زن اول است با گلوله بكشد؟
گيرم من را ذله كردی و در وبلاگم را تخته كردم. با پروندهی صبرا و شتيلا چه میكنی؟ گيرم دادگاه بلژيك با او پدركشتگی دارد. كه هر آدم منصفی میداند كه ندارد. با كميسيون تحقيق كنست چه میكنی؟ میدانی آخرين دفاع شارون در برابر كميسيون تحقيق چه بود؟ چنين جنايت بزرگی را حتا انكار هم نكرد. فقط رو كرد به پرز و گفت من همآن راهی را ادامه دادهام كه تو آغاز كردی. مگر در تل زعتر تو هماين كاری را نكردی كه من در صبرا و شتيلا كردم؟
گيرم من را خفه كردی. كتاب موشه شارت را چه میكنی؟ نكنه اوهم از نظر تو يك مسلمان دور از انسانيت است؟ نكند به او هم میگويی حزباللهی كثافت؟ شارت مسلمان نيست، يهودی است. حزباللهی نيست، صيونيست است. وبلاگنويس هم نيست، اولين وزير خارجه و دومين نخست وزير اسرائيل است.
يادداشتهای روزانهاش را پسرش در تلآويو چاپ كرد. بعد ليويا روقح دختر ايسرال روقح، وزير كشور كابينهی شارت به انگليسی ترجمهشان كرد. البته خيلی زود جسد ليويا را در اتاقش هتلی در رم يافتند اما كتاب هست و از ميان نمیرود. كتاب را و فكر را و دانسته را نمیتوان ترور كرد.از اين سابقهها بسيار است. من و تو هم سابقهی خودمان را داريم. هيچ كدامش محو نمیشود. وقتی بميريم مردم سابقهمان را مرور میكنند. خوب يا بد همآن را میبينند كه بودهايم.
<< Home