اين هم برای كسانی كه دلشان حرفهای قلنبه میخواهد. دوست داشتم جای ديگر بگذارمش و بهش لينك بدهم. نشد. هماين جا تحملش كنيد. شرمنده.
قدرت فيزيكی و عمل زبانی
شايد ارسطو اولين كسی است كه با تعريفش از انسان – «انسان حيوان ناطق است» – نشان داد میداند برای فهميدن اين كه انسان چی است، بايد بدانی زبان چی است. پيش از او افلاطون، سقراط و پيشينيانشان، ربطی نه چندان سرراست ميان انسان و زبان نشان داده بودند. فضای فكریای كه در آن جملهای مانند «زبان خانهی تفكر است» پديد آمد، تا اين حد پيش آمده بود كه زبانمندی را شرط لازم فكر بداند. در چنين فضايی اگر آموزهی مشهور «تنها انسان (در برابر حيوان) فكر میكند» را نيز درست بدانی به همان نكته میرسی كه ارسطو گفته بود، فرقش اين است كه در اين نگاه هنوز واسطهی فكر ميان انسان و زبان ايستاده است.
بعدها ديگران در فضايی دوگانه در عين تقليد از شكل تعريف ارسطو، با او مخالفت كردند و كوشيدند با شروع از جنس او فصل ديگری بيابند و تعريف ديگری از انسان بيافرينند يا كشف كنند. «انسان حيوان اقتصادی است»، «انسان حيوان ابزارساز است»، «انسان حيوان عاطفی است» و «انسان حيوان تراژيك است» چنين تعريفهايی هستند. شباهت در فرم عيبی برای اين تعريفها نيست، هر چند شايد نشان از عيبی در تعريفساز باشد؛ عيبی مانند محدوديت توان ابداعی. در دراز مدت ديدهايم كه بيشتر اين تعريفها خاستگاههای ايدئولوژيك دارند، اما اين نيز عيب بزرگی نيست. شايد يك سامان ايدئولوژيك، هرچند سامانی خراب باشد، اجزايی خوب و مفيد داشته باشد. شايد مهمترين عيب اين باشد كه میتوان نشان داد – يا دست كم برای نشان دادنش تلاش كرد و سرخورده هم نشد – كه زبانمندی شرط لازم هر يك از اين فصلها هست، اما اين فصلها شرط لازم زبانمندی نيستند. وقتی در ذهن كسی تصوری هر چند ابتدايی از مفهوم اصالت باشد، و او آنچه را دربارهی تعريفهای ديگر گفتيم تصور كند، شايد بدش نيايد كه بگويد تعريف ارسطو تعريفی اصيلتر است. تعريفی مانند «زبان خانهی هستی [انساني] است» در فرم و حتا هدف ظاهری با تعريف ارسطو متفاوت است، اما در نهايت شايد بيش از هر چيز میكوشد نكتهی ارسطو را از سامان فكری ارسطو و مفسرانش جدا كند تا آدم بتواند آن را بهتر و درستتر بفهمد.
به هر حال، نكتهی ارسطو، جدا از فكر او و مفسرانش، نكتهای ساده، احتمالا درست، و بسيار سرنوشتساز است. اگر كسی اين نكته را باور كند، فاصلهی زيادی با اين ندارد كه بكوشد دريابد زبان چی است. نمیتوانم مطمئن باشم كه میتوان دريافت زبان چی است. میتوان برای اين ناتوانی استدلالهايی هم چيد. يكی اين بازی خنك و كودكانه كه نمیتوان در زبان بود و با زبان زبان را پژوهيد. من بيش از اين كه به چنين چشمبندیهايی فكر كنم، به پيچيدگی زبان فكر میكنم. برای من پيچيدگی زبان نشانهای از اين است كه نمیتوان دانست زبان چی است. اما اگر از خواست مطلق دست برداريم، نخواهيم بدانيم زبان – مطلقا – چی است، بلكه كمی افتادهتر باشيم و بخواهيم بدانيم زبان چه چيزهايی هست؛ يا حتا دقيقتر، بخواهيم بدانيم زبان چه كارهايی میكند؛ يا باز هم دقيقتر، بخواهيم بدانيم با زبان چه كارهايی میكنيم؛ شايد نتيجههای عملیتری بگيريم.
در اين ميان رومن ياكوبسن با شناختن شش عملكرد عمدهی زبان و گنجاندن آنها در مدلی كه اين كاركردها را به اجزای پيام مربوط میكند، در نگاه من قهرمان بزرگی است. اما كاركردی از زبان هست كه در مدل ياكوبسن نيست و من – با تجربهای كه در زبان دارم – گمان میكنم مهمترين كاركرد زبان است. ما با زبانْ تصويری سادهتر از عالم میسازيم. با زبان مدلی كوچكتر و فهميدنیتر میسازيم تا بتوانيم به گوشهای از عالم فكر كنيم بی اين كه اتصالش به گوشههايی ديگر عالم بيازاردمان يا مسئله را بزرگتر از توان فكری ما كند. تمثيلی كه در اين مورد شنيدهام اين است «زبان كروكی عالم است.» اين تمثيل كه هر چند نمیدانم ويتگنشتاين گفته است يا نه، ويتگنشتاينی میناممش، بسيار گويا و روشنگر است.
كروكی خلاصه است، در جاهايی دقيق و در جاهايی نادقيق است و معلوم نيست مفيد است يا نه. اگر ربطش را با عالم درست بفهمي، شايد مفيد باشد. اگر نه، بعيد نيست سخت گمراه شوی.
اگر فراموش نكنی زبان مفيد است، اما واقعیتر يا اصيلتر از جهان نيست، و تمرين كنی تا بتوانی زبان را طوری به كار بگيری كه توانا و كم خطر باشد، انرژی زيادی را صرفهجويی میكنی. میتوانی به جای بسياری از تجربههای عيني، با تركيبی از تجربههای عينی و ذهنی به همان اطلاعات و دانش برسي، اما آن همه هزينه ندهی. مثال پيش پا افتادهی اين موضوع طراحی سازههای عمرانی و صنعتی است. به جای اين كه تركيبهای مختلف و اندازههای مختلف را بيازمايی تا آن را كه مناسب است بيابي، تركيب و اندازهی مناسب را حساب میكنی. در رويارويی با آدمهای ديگر نيز به جای استفاده از توان فيزيكيت، توان گفتاريت را به كار میبری و گفتوشنيد را به جای جنگ مینشانی. اين روند، بر خلاف آن چه خيال میكنيم، روندی شاعرانه و رمانتيك نيست. تنها روندی صرفهجويانه و سودانگارانه و به خيال من بسيار انسانی است. اين را نيز بايد گفت كه اغلب كسی به اين نتايج میرسد كه دلبستهی نگاه فراگير و جدا از زمان و مكان باشد؛ نگاهی كه در هر زمان و هر جا مصداقی داشته باشد. پنهان نمیكنم كه میتوانی بگويی اين نگاه آرمانجويانه – اما نه ايدئولوژيك – است.
نگاهی ديگر هم هست – كه ميزان همدليت میگويد كه محدود بناميش يا واقعنگر – و آدم اهلش میگويد ما نه تا ابد هستيم و نه در همه جا. بايد امروز و اينجا را ببينيم و بر اساس آن تصميم بگيريم. آدم يا گروه انسانیای كه چنين نگاهی دارد، اگر دوستدار قدرت نيز هست – يا سادهتر، قدرت اولين چيزی است كه دوست دارد – و طرفدارانش نيز در محيط قدرتی كه در آن هست بيش از ديگران يا كمتر ولی قویتر از ديگران اند، شايد كمی فكر كند و به اين نتيجه برسد كه دوستدارانش را به دورهی پيش از زبان برگرداند تا قدرتش را تحكيم كند. كمی واضحتر، اما هنوز هم سادهتر از واقعيت، ابتدا در فضايی كه كاملا زبانی است سامانی از مفاهيم میسازد كه به حد كافی به كار او و قدرتش بيايند. بعد طوری از اين سامان حرف میزند كه گويی واضح و درست و يگانه است. بعد كه هوادارانش و مردم سادهدل اين را پذيرفتند، كاری میكند كه فكر و استفادهی درست از زبان را در نظر آنها كاری انتزاعی و غير انسانی بنماياند و بباوراند كه اينها كار مردم سير و بیكار و منحرف است. در نتيجه، حاميانش به دورهی عمل محض نزديكتر میشوند و با عمل محض يا شديد از آن سامان مفاهيم كه گويی واضح و درست و يگانه است، دفاع میكنند. اگر آدم يا گروه قدرتمند درست حساب كرده باشد و طرفدارانش قویتر باشند، اين میتواند دست كم در محدودهی زمانی حضور يك نسل پيروزش كند.
آدمهای نسل پيروز میكوشند آن سامان مفاهيم را در كنار پرهيز از زبانمندی و فكر بیجا به فرزندانشان بياموزند. عجيب و پرت نيست اگر بگوييم آدم اغلب برای انتقال دادن مفهوم بيش از انتقال دادن رفتار پرهيزگارانه نيازمند زبان است. شايد هر چه نسلها عوض شوند، ربطشان با زبان كمتر شود و آن سامان را كه گويی واضح و درست و يگانه است، فراموش كنند يا به سامانی بدل كنند كه بيش از محتوا، شكل دارد. كم كم ديگر عقيدهی واحد و غالب نمیيابی بل كه گروهی عقايد پراكنده میيابی. هر آدم يا هر چند آدم عقيدهای دارند و با تن و توانشان از آن عقيده دفاع میكنند. اين وضع چندان دور از وضعی نيست كه آن قدرتمند اول يا جانشينش از قدرت دور بيفتد و هرج و مرج شود يا قدرتمند ديگری جايش را بگيرد.
در اين ميان سخت نيست كه ياد اثر طلايی روشهای صحيح تربيت بيفتی و بگويی میشود آدم را طوری تربيت كرد كه وفاداری را بياموزد. راست است. اما اين هم راست است كه نظامهای بزرگ و قدرتمندی كه كوشيدند چنين كنند در درازمدت ناتوان شدند و يا به موقع آن سامان را در شكل يا محتوا و بر اساس نيازهای روز دگرگون كردند يا از ميان رفتند. اين البته يقينا تنها تفسير من از نابودی شوروی و ماندن چين است. شايد ديگران چنين تفسير نكنند.
در نهايت بيشتر گمان – و نه يقين – كردهام كه نگاه قدرتمندانه چندان خردمندانه نيست و در دراز مدت به قول كليشهايش محكوم به شكست است. پنهان نمیكنم كه بر خلاف من، روزگار ما در عرصهی سياست روزگاری است كه بسياری به نگاه قدرتمندانه معتقد شدهاند و به آن عمل میكنند. از كسانی در حكومت ايالات متحد آمريكا گرفته تا كسانی در حكومت ايران و نيز كسانی در حكومتهای ديگر. رديف اسمهايی كه میتوانم به چنين نگاهی متهمشان كنم كم نيست. بوش، مركل، پرض، داسيلوا، مورالس، كاسترو، چاوز و احمدینژاد. اما شايد دربارهی هر كدامشان نيز اشتباه كرده باشم.
ما كه نگاه زبانمحورانه را بيشتر میپسنديم هم طبعا و هم در مقابل قدرتانديشان توصيه میكنيم هر جا كه شد و باعث خطا نبود زبان را با عمل جایگزين كنيم. شايد بعضی از ما هم در اين توصيه افراط كنيم. نشاندن مذاكره به جای جنگ شايد موجهتر از نشاندن سكسچت به جای رابطهی جنسی باشد. اما هر چه هست روح اين نگاه – روح؟ يا محور؟ – كاربرد زندهی زبان – و نه كاربرد تشريفاتی يا منجمد و افراطی آن – است. اين كه بدانيم تنها تا زبانمند ايم چيزی بيش از حيوانات داريم و بدانيم زبان مانند كروكی عالم است و از دانستن اينها بيشترين استفاده را كنيم. در اين نگاه شناختن زبان – و نه زبانشناسی خواندن – بهترين امكانهای زندگی انسانی را فراهم میآورد. شايد بعدها بگويم اين زبان كه اين امكانها را فراهم میآورد چهگونه زبانی است يا بايد چهگونه زبانی باشد.
اما خلاصهی حرف اين كه میتوانيم به جای تلاش سياسی برای حفظ يا به دست گرفتن قدرت، به حضور زبانمند برای گسترش حيات انسانی فكر كنيم.
كورش عليانی
8/10/84
پن: نمیدانم چرا يكی از كامنتها پريد. متاسفانه نشانی نويسندهاش را نديدم. سوال جالبی هم پرسيده بود. اميدوار ام جوابش بدهم. اگر دوباره بنويسد باز ممنونش خواهم شد.
<< Home