9/17/2006

اين حضرت آقا خره انگار كه از ما بهتره


آن خر حكيم، آن كه هرگز نگفت چرا همه جفت اند و ما تك ايم، آن اهل زلزال و معرفت و حال، آن كه هم‌آن‌قدر اهل جن‌بازی بود كه اهل بازسازی، آن گيردهنده‌ی برق‌گيرنده، آن تنابنده، آن راننده‌ی ماشين بی‌دنده، چون به دنيا آمد خبری نبود و كس قدرش ندانست كه چون ديگر خلايق بود، هر چند تهنيت و تعزيز را لايق بود.
چون چند سالی برفت، حكم يافت تا حكمت بپراكند و لگد و شن دانه‌بندی شده‌ی فونداسيون. حكم را به گوشه‌اش هم نگرفت و هم‌اين‌جوری رفت دنبال هر كار كه خواست. از فرشته‌ی موكل بايد پرسيدن كه چه مايه سرگردانی كشيد تا بالاخره فهميد او تنها سه كار دوست دارد، حكمت پراكندن و لگد پراكندن و شن دانه‌بندی‌شده‌ی فونداسيون پراكندن.
گفته‌اند از سر حكمت گير نمی‌دهد مگر سالی يك‌بار و آن يك بار صاف می‌كند و زيرسازی می‌كند و آسفالت می‌كند و بعد می‌گويد «بيا بابا وردار ببر اين دهنت رو.»
بيت:
گويند جناب خر بلند است، لعنت به كسی كه منكر است او
منكر نبود به جز خری خر، الحق از الاغ خرتر است او

گويند عزرائيل گفته هزار يازده سپتامبر در يك روز برگزار كنم و جان خر نستانم كه وقت ستاندن جانش چون‌آن بپيچاندم كه هزار سال گره‌ها و چاك‌راه‌ها و بی‌چاك‌اتوبان‌هايم باز نگردد. و العهدة علی الراوی.
موشك جواب موشك و تذكره جواب تذكره. باشد كه خر حكيم نازنين حال كند.