زبان، روزگار پستمدرن و نامهی احمدینژاد
معمولا كوشيدهام در ماجراهايی مثل اين نامه سكوت كنم. نيز تا به حال كمتر دربارهی زبان از ديدگاههای غير كلاسيك حرف زدهام. اما اين نامه و زبانش آن قدر وسوسهانگيز اند كه نتوانستم رد شوم.
زبان ماهيتی شديدا دوگانه دارد. وقتی با ابزار زبان در نفی چيزی میكوشی، در عمل تا حدی تاييدش نيز میكنی، و هر چه در اين نفی بكوشی، تاييد ضمنيت غليظتر خواهد بود. در زبان ناچار ای هميشه آن طرف ديگر را نيز جدی بگيری تا در عمل او را جدیتر از آنچه هست نگيری. ملحدانی كه زندگيشان را میكنند و با خدا كاری ندارند و از او حرفی نمیزنند، بارها بیدينتر از آنها هستند كه دائم در پی رد و خدشهدار كردن دين اند. اين گروه دوم در دين چيزی ديدهاند كه نگرانشان كرده است. نيز ديندارانی كه دائم در پی اثبات دين و تحكيم دين اند، در واقع ترس خود را از برافتادن دين و نظام اجتماعی مبتنی بر آن، با اين كار میپوشانند.
احمدینژاد با نامهاش چه میكند؟ اين را سالها بعد میتوان گفت و نوشت. زمانی كه نامه از هويت جاری خودش دور شده باشد و تنها - يا دست كم تا حد امكان - متنی باشد در ميان متنهای ديگر. اما يك چيز جالب است. فكر میكنيد احمدینژاد چندمين رئيسجمهور ايران است كه رسما به رئيسجمهور ايالات متحد آمريكا میگويد your excellency و به اسرائيل میگويد country و state of israel؟
كسی شگفتی اين داستان را میفهمد كه بارها در مطبوعات، نوشتهاش را از اتاق سردبير برگردانده باشند و رويش اين توضيح را نوشته باشند كه «اسرائيل كشور نيست. ننويسيد كشورهای فلان و بهمان و اسرائيل. بنويسيد كشورهای فلان و بهمان و رژيم اشغالگر قدس.»
احتمالا دوستان احمدینژاد خواهند گفت اين متن كاركردی ديگر داشته است. مثلا متنی ديپلماتيك يا متنی برای اتمام حجت بوده است. من نيز موافق ام. اما ظاهرا اين ميل به ديپلماسی يا اتمام حجت يا هر چيز ديگر، احمدینژاد را به كارهايی واداشته است كه مدتها مطلقا تابو بوده و او خود نيز با دقت از آنها پرهيز میكرده است. اين همآن ماهيت دوگانهی زبان است كه گفتم.
<< Home