ناگهان چه زود
ديگر تزار نيستم. آمدند، بعد از مدتها كه نامه نوشته بودم آمدند. پارتيشن را جمع كردند. اسقاط كردند و بردند. حالا من هم راهى به هواى آزاد دارم. حالا ديگر من هم مىتوانم نفس بكشم، بروم پاى پنجره و احساس خفگى ديگر رفته، گم شده. حالا ديگر من تزار نيستم.
<< Home